تو کجایی سهراب؟

1.   تو کجایی سهراب ؟
تو کجایی سهراب ؟
آب را گل کردند
چشم ها را بستند و چه با دل کردند ...
وای سهراب کجایی آخر ؟ ...
... زخم ها بر دل عاشق کردند
خون به چشمان شقایق کردند ...
تو کجایی سهراب ؟
که همین نزدیکی عشق را دار زدند ،
همه جا سایه ی دیوار زدند ...
... ای سهراب کجایی که ببينی حالا دل خوش مثقالی است! ....
دل خوش سيری چند ؟
صبـــــــــــــــــر کن سهـــــــــــــــراب...!
قایقت جـــــــــــــــا دارد ؟؟
تو امروز کجایی سهراب ؟؟!!!
تا ببینی ، که همان مردم بالادست ، ز صفا عاری و از عشق تهی میباشند، چشمه هشان بی آب…
گاوهاشان بی شیر…
دهشان بی رونق، ساکت و خاموش است،
دگر از غنچه شکفتن خبری نیست ،
... مردم بالادست ، همه در ماتم و اندوه نشستند
اما…
کدخدا در خانه با زنش میخندد،

میدونی چرا؟

 

می دونی چرا وقتی میخوای بری تو رویا چشمهات رو میبندی؟

وقتی میخوای گریه کنی چشمهات رو میبندی؟

وقتی میخوای خدارو صدا کنی چشمهات رو میبندی؟

وقتی میخوای کسی رو ببوسی چشمهات رو میبندی؟

چون قشنگ ترین لحظات این دنیا قابل دیدن نیستن